سالهاست که از آذربایجان شرقی به عنوان یکی از قطبهای صنعتی کشور یاد میشود. این ادعا بیپایه نیست؛ وجود شهرکهای صنعتی، صنایع مادر، موقعیت مرزی، دسترسی به بازارهای منطقهای و نیروی انسانی متخصص، همگی در ظاهر مؤید آن هستند. اما زمانی که وارد جزئیات میشویم، یک تناقض اساسی رخ مینماید: چرا با وجود این همه پتانسیل، توسعهای متوازن، پایدار و معنادار شکل نگرفته است؟ چه چیزی بین فرصت و واقعیت فاصله انداخته؟
مشکل، نبود برنامهریزی نیست؛ بلکه فراوانی طرحها و شعارهایی است که یا اجرایی نشدهاند یا بیتأثیر بودهاند. در این استان، نشستها و همایشهای اقتصادی کم برگزار نمیشود، اما خروجی آنها اغلب جز انتشار گزارشهای رسانهای نیست. برخی مدیران با رضایت از تکرار دستاوردهای گذشته و ارجاع مداوم به ظرفیتهای بالقوه، چشم بر واقعیات روز بستهاند. آنچه دیده نمیشود، چرخهای است از بنگاههای تولیدی خسته، کارگرانی نگران آینده، و جوانانی که آرزوی مهاجرت از تبریز به تهران یا آنسوی مرز را در سر دارند. در صنعت، هنوز دغدغههای دهههای قبل وجود دارد: کمبود تسهيلات بانکی، فرسودگی تجهیزات و دسترسی ناپایدار به انرژی. کارخانجاتی که زمانی افتخار استان بودند، امروز یا تعطیلاند یا با حداقل ظرفیت کار میکنند. در بخش معدن، با وجود منابع غنی، اغلب خامفروشی حاکم است و زنجیره ارزش شکل نگرفته. این یعنی مواد اولیه با حداقل قیمت از استان خارج میشود و سود نهایی در جیب دیگر استانها مینشیند.
در حوزه اقتصاد دانشبنیان، حرف زیاد زده میشود ولی حمایت واقعی بسیار اندک است. اکوسیستم فناوری در استان، نه به لحاظ زیرساخت و نه سیاستگذاری، توان رقابت با قطبهای نوآوری کشور را ندارد. نبود بازار پایدار، مشکلات صادرات و تحریم، شرکتهای نوپا را از نفس انداخته است. جوانان نخبهای که میتوانستند آینده اقتصاد منطقه را بسازند، اغلب یا ناامید شدهاند یا جذب پایتخت و خارج از کشور شدهاند. سیاستگذاران هنوز متوجه نشدهاند که رشد، فقط به معنی افزایش عددها نیست؛ رشد یعنی بهبود زندگی واقعی مردم، حفظ سرمایه انسانی و ایجاد چشمانداز امید.
از طرفی، رسانههای استان که میتوانستند بازوی نظارت و مطالبهگری باشند، اغلب درگیر روابط عمومی مدیران شدهاند. تعداد زیاد رسانهها به معنای تنوع دیدگاه نیست؛ بلکه گاه نشانه پراکندگی و عدم انسجام انتقادی است. نگاهها هنوز بیشتر به ویترین مانده تا پشت صحنه. رسانهای که نتواند فاصله میان وعده و عمل را نشان دهد، ابزار توسعه نخواهد بود.
آذربایجان شرقی به جایگاه واقعی خود نرسیده، نه بهخاطر نداشتن ظرفیت، بلکه بهدلیل ناتوانی در بهرهبرداری از آن. توسعهای که صرفاً در آمارها ثبت شود اما در خیابانهای تبریز، شبستر و مراغه حس نشود، واقعی نیست. اقتصاد، داستان جدولهای اکسل نیست؛ زندگی مردمی است که باید امنیت شغلی داشته باشند، امید به آینده ببینند و حس کنند که سرمایهگذاری در این استان، ارزش ریسک را دارد. تا وقتی که تصمیمگیران محلی و ملی نگاه جدی به این تناقضها نداشته باشند، آذربایجان شرقی همچنان زیر سایه شعار باقی خواهد ماند.