

نشت ارتاش، تنها یک خواننده یا نوازنده نبود؛ او صدای عمیق رنج و مهر مردمی بود که با خاک و آفتاب خو گرفتهاند. او «بوْزقیرین تِزِنِسی» (مضراب دشتهای بیپایان) لقب گرفت؛ لقبی که نه فقط هنرش را، بلکه روح و مسیر زندگیاش را توصیف میکرد.
در فرهنگی که ساز زدن فقط هنر نیست بلکه راهی برای «خدمت به جانها»ست، ارتاش در قامت یک عارف، دلداده و عاشق قدم برداشت. او که در خانوادهای از تبار ابدالیان چشم به جهان گشود، موسیقی را از پدرش ــ محمد ارتاش، استاد بزرگ بوزلاقخوانی ــ آموخت و با همان آموزهها، صدای نسلها شد.
کودکیاش در کوچ، فقر و داغهای پیدرپی گذشت. مدرسه ندید، اما کمانچه، جُنبوش و بالاخره ساز (باغلاما) را به بهترین شکل نواخت. صدایش از رادیو آنکارا پخش شد و خیلی زود در دل ملت جا گرفت. اما شهرت، او را از اصلش جدا نکرد. او ماند، همان «غریب»؛ همان که میگفت:
«حَقْ بیلدیگیم یولدان آیری گیتمدیم / انسانی انساندان آییرت اِتمدیم گونوللری قیرپ جان اینجیتمدیم / بیر گاریب سازیمی چالدیم گیدرم.»
او هیچگاه ساز را تجارت ندانست. آواز برایش وسیلهای برای حکایت دل بود. به همین خاطر هم پیشنهاد لقب «هنرمند دولتی» را رد کرد و گفت: "من اگر هنرمند مردم بمانم، این برایم بزرگترین افتخار است."
ارتاش، حتی در سختترین لحظات ــ از فلج انگشتان گرفته تا سالهای غربت در آلمان ــ باز هم برای مردم خواند. او «سازِ ملت» را زمین نگذاشت. صدها اثر از خود بر جای گذاشت که برخی از آنها چون «نردسین سن»، «گؤنول داغی»، «کِندیم اِتتیم کِندیم بولدوم» به فرهنگ عامه بدل شدند.
در آثارش، ترکی شفاف و سادهای را به کار میبرد که ریشه در زبان مردمی داشت. در حقیقت، او را باید «آیینبردار زبان، موسیقی و روح آناتولی» دانست. یکی از بزرگترین هنرش، بداههنوازی بود. هر بار یک ساز را به دست میگرفت، آن را دوباره خلق میکرد. یک جملهاش، یک مصرعش، دل هزاران نفر را میلرزاند.
نشت ارتاش نه فقط در ترکیه، بلکه در دل هر انسانی که با درد، عشق، غربت و انسانیت پیوندی دارد، جا گرفته است. او با همهی بزرگیاش، «درویشانه» زیست، درویشانه رفت؛ در نهایت نیز به آرزوی قلبیاش رسید و در کنار پدر و استادش، در خاک باعَباشی کرشهیر آرمید.
روی سنگ مزارش نوشتند: «ساکین اول ها انساناوغلو / اینجیتما جانی، اینجیتما هر جان بیر قلب، حقّا باغلی / اینجیتما جانی، اینجیتما»
و این، خلاصه یک عمر عشق، صداقت، خدمت و هنر است... نشت ارتاش رفت، اما صدا و پیامش، در دل هر انسانی که هنوز «دل» دارد، میماند.

