

محمت روحی سو در وان به دنیا آمد، اما هیچگاه خانوادهای برای تعریف نداشت. نه مادرش را میشناخت، نه پدرش را. مثل بسیاری دیگر از کودکان جنگ، سرنوشتش با پرورشگاه، تبعید، فقر و مهاجرت گره خورد. او در دارالایتام آدانا بزرگ شد و از همانجا بود که جادوی موسیقی در وجودش جوانه زد.
کودکیاش با آوارگیهای "سالهای فرار" (Kaç-Kaç) همزمان بود؛ مهاجرتی جمعی در پی اشغال آدانا. در همان دوران، روحی سو ترانههای مردمی را شنید، حفظ کرد و زندگیاش را در موسیقی یافت. اولینبار با نواختن ویولن در دارالایتام درخشید. اما برای رسیدن به مدرسه موسیقی، باید با سختیهای زیادی روبهرو میشد؛ از نداشتن پول و امکانات گرفته تا تبعیض در مدرسههای نظامی. با این حال، او هرگز عقبنشینی نکرد.
در کنسرواتوار آنکارا تحصیل کرد، وارد ارکستر ریاستجمهوری شد، در اپراهای مشهور ایفای نقش کرد و نامی معتبر در موسیقی کلاسیک ترکیه به دست آورد. اما همه اینها برایش کافی نبود. او به مردم فکر میکرد. به دهقانان، به روستاییان، به نسلی که صدایشان هرگز شنیده نمیشد. پس برگشت؛ به باغلاما، به ترانههای کوهستان و دشت. برنامههای رادیوییاش، که هر بار با جملهی «روحی سو، باسباریتون، ترانههای مردمی میخواند» آغاز میشد، به گوش میلیونها نفر رسید.
در دهه ۷۰ گروه کر "دوستان" را تأسیس کرد، در کشورهای اروپایی و استرالیا اجرا داشت، و با آلبومهایی که منتشر کرد، توانست موسیقی مردمی را به دل روشنفکران ترک ببرد. او به نوعی، پلی شد میان طبقات اجتماعی گسسته.
در واپسین سالهای زندگی، زمانی که با سرطان دستوپنجه نرم میکرد، برای درمان به پاسپورت نیاز داشت. اما دولت ترکیه مخالفت کرد. تنها پس از فشار چهرههایی مانند گونتر گراس و هاینریش بل، مجوزی محدود صادر شد. ولی دیگر دیر شده بود. روحی سو در سپیدهدم ۲۰ سپتامبر ۱۹۸۵ درگذشت. مراسم تشییع پیکرش، به یکی از بزرگترین گردهماییهای پس از کودتای ۱۲ سپتامبر بدل شد؛ و همینطور مظهر احترام یک ملت به هنرمندی که صدای فراموششدگان بود.
روحی سو نه تنها ترانهسرا و خوانندهای چیرهدست، بلکه پژوهشگری جدی در موسیقی مردمی، بازآفرین اشعار عارفانی چون پیر سلطان عبدی و ختایی، و از نخستین آهنگسازان آثار ناظم حکمت بود. ترانههایش با رنج آغاز میشدند و به امید ختم.
او تا پایان عمرش در برابر ابتذال ایستاد، و موسیقی را نه برای شهرت، که برای معنا انتخاب کرد. شاید به همین دلیل است که هنوز هم در ترانههایش، نهتنها یک صدا، بلکه یک راه دیده میشود.

