

کنکور و شیوه تستزنی توانسته است امکان سنجش یکپارچه و سریع داوطلبان را فراهم آورد و با ایجاد رقابت، فرصت دیدهشدن را در اختیار دانشآموزانی بگذارد که پشتکار و انضباط دارند. اما در کنار این مزایا، آسیبهای آن بهمراتب چشمگیرتر است. یادگیری سطحی جایگزین یادگیری عمیق میشود؛ جایی که فهم و تحلیل جایی برای رشد ندارند و تکنیکهای میانبر و کلیدواژهها جای آن را میگیرند. سه سال حساس دبیرستان به میدان فشار روانی و استرس بدل میشود و امکانات نابرابر میان مدارس و خانوادهها عدالت آموزشی را به چالش میکشد.
پیامدها تنها به دوران مدرسه محدود نمیماند. ورود به دانشگاههای برتر هرچند با گزینشی سخت همراه است، اما تضمینکننده خروجیهایی توانمند و کارآمد نیست. بخشی از دانشجویان با هوش و پشتکار واقعی مسیر موفقیت را ادامه میدهند، اما بسیاری که تنها مهارت تستزنی را آموختهاند، در مواجهه با یادگیری عمیق و مسائل واقعی دچار افت میشوند.
در سطح اجتماعی، شکاف طبقاتی عمیقتر میشود؛ خانوادههای مرفه با هزینههای هنگفت برای کلاسها و مؤسسات کنکور شانس بیشتری برای موفقیت فرزندانشان میخرند، در حالی که دانشآموزان مناطق کمبرخوردار بیش از پیش از رقابت کنار گذاشته میشوند. ارزش و اعتبار بیش از حد به رشتههای خاصی مانند پزشکی یا مهندسی نیز سبب میشود سایر رشتهها و استعدادها به حاشیه رانده شوند.
از جنبه اقتصادی نیز، بخش بزرگی از منابع مالی خانوادهها به جای سرمایهگذاری در آموزش پایدار، صرف بازار پررونق مؤسسات کنکور و کلاسهای خصوصی میشود. این چرخه، هم به اتلاف سرمایههای مالی دامن میزند و هم مانع توجه به اصلاحات بنیادی در نظام آموزشی میگردد.
این همان تصویری است که نظام آموزشی کنکورمحور امروز ایران پیش رو میگذارد؛ تصویری از نسلی که توانسته است از سد تستها عبور کند، اما بار سنگین فشارهای روانی، نابرابریهای اجتماعی و هزینههای اقتصادی این مسیر را همواره با خود حمل میکند.

