

رمانهای معاصر ایران، به ویژه آثاری از نویسندگانی چون محمود دولتآبادی، صادق هدایت، جلال آل احمد، سیمین دانشور، گلی ترقی، رضا براهنی و غزاله علیزاده، پنجرهای نو به سوی زندگی واقعی مردم، تنشهای اجتماعی و روایتهای شخصی و انسانی فراهم میآورند که اغلب در تاریخ رسمی مغفول ماندهاند.
بسیاری از نویسندگان معاصر ایرانی، به دلایل مختلف، یا اکنون خارج از ایران زندگی میکنند و یا در خارج از کشور از دنیا رفتهاند. این واقعیت نمادی است از تعارضی عمیق میان روایت رسمی و کلان تاریخ با خردهروایتهای ادبی و شخصیای که رمانها ارائه میدهند؛ روایتهایی که اغلب در فضای عمومی و رسمی جایی برای خود نمییابند.
رمانها، برخلاف تاریخ رسمی که عمدتاً وقایع کلان، سیاست و قدرت را محور قرار میدهد، زندگی روزمره و دردهای پنهان جامعه را بازنمایی میکنند و به نقد ساختارهای اجتماعی و فرهنگی میپردازند. این فاصله میان روایت رسمی و رمانها، گویای یک بحران روایت در ایران است؛ بحرانی که نشان میدهد تاریخ تنها از زاویه قدرت و سیاست قابل تعریف نیست، بلکه باید صدای اقشار مختلف، صداهای فراموششده و نگاههای متفاوت را هم بشنود.
رمانهای ایرانی، هرچند نادیده گرفته شده، حامل گنجینهای از تجربیات انسانیاند که به بازخوانی تاریخ معاصر کمک میکنند و میتوانند پلی میان گذشته و امروز، میان فرد و جامعه بسازند.
شاید وقت آن رسیده که به جای نادیده گرفتن این خردهروایتها، آنها را به رسمیت بشناسیم و تاریخ ایران را با تمام زوایا و رنگهایش روایت کنیم؛ تاریخی زنده، چندصدایی و انسانی.

