نویسندهمیترا رهنمایان
کد یادداشت1717
تاریخ انتشار۱۴۰۴/۵/۷, ۱۷:۴۰:۰۶
جستجو
در حال بارگیری
تراکتور روم
مرجع بحث های پیرامون تراکتور
یادداشت
دروغ به‌مثابه یک نیاز!
میترا رهنمایان

دروغ به‌مثابه یک نیاز!

نجیب محفوظ، نویسنده و شاعر مشهور مصری، در جملاتی قابل تأمل، چنین آورده است: «آنها دروغگو هستند! و می‌دانند که دروغگو هستند! و می‌دانند که می‌دانیم دروغگو هستند! با این وجود، با صدای بلند دروغ می‌گویند.»
دروغ به‌مثابه یک نیاز!


درست نمی‌دانم منظور نویسنده از ضمیر «آنها» در این جملات کیستند، اما لحن و فحوای آنها، خصوصاً آخرین جمله، حکایت از این دارد که «آنها»ی منظور نظر، نمی‌توانند مردم عادی و از آحادی باشند که اساس زیست‌جهان‌شان بر روابط افقی با همتایان خویش استوار است. بسیار بعید است که تصور کنیم چنین مردمانی با وجودی که می‌دانند که دیگران به دروغگو بودن‌شان کاملاً واقفند، باز هم دروغ بگویند، آن هم با صدای بلند! هرچند نمی‌توان انکار کرد که در میان این مردم نیز دروغ‌گویانی وجود دارند، و این‌که خود خوب می‌دانند دروغ می‌گویند.

اما اساساً پایداری و سیر معمول حیات آدمیان در زیست‌جهان، که مبتنی بر روابط و هم‌کنشی آنان است، نمی‌تواند بر دروغ متکی باشد و به‌طور مستحکم بر محور «دروغ» بچرخد و همچنان دوام آورد.

با صدای بلند دروغ گفتن، توسط آنان که برایشان روشن شده که مخاطبان دروغ‌هایشان، به‌خوبی واقفند به ناراستی و خلاف‌واقع بودن این گفته‌ها، می‌تواند ناشی از نیاز مبرم اینان بر ادامه دروغ‌گویی باشد. این‌گونه کسان، شاید دلبسته دروغ‌گویی نباشند، اما سخت «وابسته» آن‌اند. این وابستگی، نتیجه‌ گیر افتادن‌شان در وضعیتی است که امکان راست‌گویی را از آنان سلب کرده است.

در واقع این وضعیت، پیامد فرآیند مخربی است که دیگر راست گفتن، خطر تضعیف و ازهم‌پاشی شأن و موقعیت‌شان را با خود دارد. بعید است اینان جزو دروغ‌گویان ساده و در مقیاس کوچک باشند؛ کسانی که گفته‌های راست و دروغ‌شان در حیات روزمره، فقط می‌تواند روابط بین‌فردی‌شان را تحت تأثیر قرار دهد و موجد پیامدهایی در همین سطح باشد.

تداوم دروغ‌گویی، آن هم با صدای بلند بدون هیچ پروایی، در میان مخاطبانی که این دروغ‌ها برایشان برملا شده است، حاکی از مستقر بودن آن نوع رابطه‌ای است که رابطه‌ «سلطه» نامیده می‌شود. تداوم سلطه، علاوه بر ابزارها و روش‌های قهرآمیز و خشونت‌بار، به نوع مناسبی از روابط زبانی نیز وابسته است که «دروغ» از جمله آنهاست؛ امری لازم و کارآمد و ناگزیر!

در چنین رابطه‌ای، آن‌که از موضع بالا دروغ می‌گوید، سخت وابسته‌ی ادامه‌ی دروغ‌هایی است که تصور می‌کند با اِعمال شرایط صوری، از جمله با گفتن دروغ‌ها به صدای بلند، قادر است جنبه‌ی نمایشی و وانمودی سلطه را حفظ و تداوم بخشد و آن را به‌سان «قدرت» و «اقتدار» مشروع بنمایاند. از سوی دیگر، چنین شخصی تصور متوهمانه‌ای دارد از این‌که دروغ‌ها اگر مدتی با صدای بلند گفته شوند (که حاکی از نمایش حق‌به‌جانبیِ دروغ‌گو است)، نهایتاً مخاطبان را نسبت به درستی مدعیات و حقانیت دروغ‌گو قانع می‌کند، یا دچار تردید و دودلی سازد، یا حداقل می‌تواند ترس در دل ناباوران اندازد و آنان را وادار به سکوت نماید.

نکته‌ی بسیار مهم دیگری نیز در اینجا وجود دارد که نباید آن را ساده‌انگاشت و از آن غافلانه گذشت، و آن به شخصیت خودِ سلطه‌گر مربوط می‌گردد، خصوصاً آن قدرتمداری که مدتی نسبتاً دراز در چنین موضع و مقامی بوده است.

چنین شخصی پس از مدتی، به‌واسطه‌ تغییرات روانی و ذهنی، دروغ‌های خود را نیز باور می‌کند و اساساً حقیقت را متجلی در خود و در قبضه‌ی خویش می‌پندارد؛ دست‌کم این‌که، به این اعتقاد محکم می‌رسد که دروغ گفتن به زبان شخصی چون او، که علی‌الظاهر مسلط بر حیات مردمان عادی و با صلاحیت‌ترین کس در این امر است، کاری ضروری و گریزناپذیر است و اداره‌ درست و مقتدرانه‌ امور فرودستان، وابسته به تدابیری این‌چنینی است.

صدا هرچه بلندتر باشد، توان باورپذیری آن را بالا می‌برد و شک و تردید را نسبت به آن می‌زداید! استفاده از تصاویر بزرگ و شعارهای متناسب با آنها در بنرها و دیوارها نیز، تکنیک‌های رایج در همین راستاست.

آیا چنین روش‌هایی همواره ناکارآمد است، و سلطه‌گر به غلط تصور می‌کند که از این راه به مقاصد خویش دست می‌یابد و می‌تواند دروغ‌های خویش را بباوراند و به جای حقیقت به خورد مردم دهد؟ این پرسش جای تأمل بسیار دارد.

شاید بتوان در وضعیت‌هایی، تصور کرد که به‌واقع این دروغ‌ها (به‌ویژه اگر به صدای بلند ادا شده باشد)، تا مدتی، باور عده‌ای یا حتی بسیاری از مردم را فراچنگ آورد. اما گمان پایداری این امر، بس بعید به نظر می‌رسد.

این‌که این باورمندی‌های ساده‌اندیشانه تا چه زمانی کش می‌آید و در چه مقطعی ترک برمی‌دارد و از هم فرو می‌پاشد، بستگی به عوامل چندی دارد.

اما آنچه محرز و اجتناب‌ناپذیر است، خود وقوع این رخداد حیاتی گریزناپذیر است. چراکه دیر یا زود، چنین دروغ‌هایی، لاجرم با صلابت واقعیت‌ها برخورد می‌کنند و مقاومت پوشالی و ساختار پوسیده‌ی خود را در عمل، آشکار می‌سازند.

پس فریبی که ستون‌های به‌ظاهر محکم آنها را تشکیل می‌داده، به‌نحوی که دیگر غیرقابل ترمیم است، رسوا می‌شود، و بالا بردن صداها نیز، هرچه بیشتر و گوش‌خراش‌تر شود، ناباوری و رسوایی را افزون‌تر و شدیدتر می‌کند؛ به‌گونه‌ای که حتی سخنان محتملًا راست را نیز، می‌آلاید و به همان سرنوشت دچار می‌کند!

نکته‌ی مهم دیگری که غالباً این‌گونه دروغ‌گویان را به اشتباه می‌اندازد و فریب‌شان می‌دهد، سکوت مردمانی است که آن دروغ‌ها را می‌شنوند و در معرض‌شان قرار دارند، اما البته به دروغ بودن‌شان نیز واقف‌اند.

این سکوت، در موقعیت‌هایی، شکل تظاهر به باورمندی را هم به خود می‌گیرد، که چیزی جز ریاکاری یا مقدمه و زمینه‌سازی برای آن نیست.

بدین ترتیب، دروغ گفتن‌ها در چنین مناسبات و روابطی، شکلی دوسویه به خود می‌گیرد و خود، به قاعده و هنجاری عمومیت‌یافته بدل می‌شود.

رواج دروغ و ریاکاری در میان کثیری از مردم، عمدتاً از روی ناگزیری جهت حفظ امکان زیستن در چنین شرایط ناسالمی است که مهم‌ترین علت آن را می‌توان «ترس» دانست.

علاوه بر این، می‌توان «طمع» و «فرصت‌طلبی» را نیز بدان اضافه کرد که به‌ویژه در مورد بخشی از آدمیان، محرکی قوی در این راستاست.

به نظر می‌رسد عامل «ترس»، دامنه‌ای گسترده‌تر داشته و مردم بسیاری را درگیر می‌کند، و در مورد آنان‌که امکانات کمتری برای حفظ و تداوم حیات دارند، تأثیرگذارتر است.

از این‌رو، زمانی‌که بنا به هر عللی، پایه‌های ترس ترک برمی‌دارد و امری بی‌وجه می‌شود، تظاهر به باور دروغ‌ها نیز، امری غیرضروری می‌گردد، هرچند به صدای هرچه بلندتر گفته شده باشد!

نکته‌ی مهم این است که همواره باید میان «باور» و «تظاهر» به آن تفاوت اساسی قائل شد و از ظاهر‌بینی و خودفریبی و ساده‌اندیشی، خود را در امان نگه داشت. ضرورتی که عملی ساختن آن، البته در هر موقعیت و شأن و مقامی، دشواری‌های خاص خود را دارد.

دروغ گفتن با صدای بلند، به کسانی که نه‌تنها دروغ بودن دروغ‌ها برایشان محرز گشته، بلکه بنا به علل و دلایلی، ترس‌شان نیز فروپاشیده است، به‌سان هیزم ریختن در آتش است، که فقط شعله‌های خشم را تیزتر می‌کند، و تصور خاموشی آن از این طریق، دیگر توهمی بیش نخواهد بود.


< M >
پایگاه خبری آذر وطــــــن | یادداشت | دروغ به‌مثابه یک نیاز!