نویسندهپروین بابایی
کد یادداشت683
تاریخ انتشار۱۴۰۳/۱۰/۴, ۱۵:۰۷:۰۴
جستجو
در حال بارگیری
تراکتور روم
مرجع بحث های پیرامون تراکتور
یادداشت
بابایی
پروین بابایی

اتلاف وقت در فرهنگ ما نهادینه شده است

هرچند در فرهنگ و ادبیات ما، بر گرانمایگی و ارزشمندی عمر تاکید فراوان رفته، اما در عمل، ما مردمی هستیم که چندان ارج و ارزشی برای دقایق و روزها و بلکه سال‌های عمرمان قائل نیستیم.
اتلاف وقت

ما ساعت‌های طولانی از زندگی‌مان را در صف نانوایی، بانک، کالا، نفت، آرایشگاه، رای، نذری و خیلی چیزهای دیگر گذرانده و می‌گذرانیم. ما هر روز دقایقی طولانی را در ترافیک می‌گذرانیم بدون اینکه آن را جزو عمرمان به حساب بیاوریم. ما به احتمال زیاد چندین سال برای قبول شدن در رشته مورد علاقه‌مان پشت کنکور می‌مانیم، در حالی که ممکن است قبول نشویم و پس از چند سال، ناچار راه دیگری برای خود برمی‌گزینیم و یا نومیدانه خود را به دست بخت و اقبال و سرنوشت می‌سپاریم. ما تعطیلی‌های بدون برنامه و هدف زیادی داریم که حتی اندک تاثیری در شاد کردن و تجدید قوای ما ندارند و چه بسا باعث کسالت بیشتر و حتی شاید تنبل‌تر شدن ما می‌شوند. ما سال‌ها دنبال شغل می‌گردیم و منتظر استخدام می‌مانیم، و ده‌ها مورد دیگر...


متاسفانه اتلاف وقت در فرهنگ ما نهادینه شده است و برای همین خلاصی از آن دشوار به نظر می‌رسد. ما بواسطه همین اتلاف وقت زندگی نزیسته فراوانی داریم که در نهایت به ناامیدی و حتی بیماری روح و روانمان منجر می‌شود و در بهترین حالت نیز آن را به خواست خداوند منتسب می‌کنیم و خود را از زیر بار مسئولیتمان در قبال خود می‌رهانیم.


ما به انواع مختلفی از اتلاف وقت دچاریم که یکی از آنها اتلاف وقت پنهان است؛ به این صورت که ما روزها و ماه‌ها و سال‌ها به امید اینکه دستی از غیب برآید و کاری بکند، زندگی را صرف روزمرگی کسالت‌باری می‌کنیم که در نهایت حاصلی جز حسرت و افسوس برایمان ندارد. حتی گاهی شادی‌های ما نیز تنها شکل و فرم و چیدمان ظاهری دارد و فقط می‌خواهیم مناسبتی را بگذرانیم، بدون آنکه عمیقا شادی و رضایت را تجربه کنیم. ما در زندگی‌مان انتخاب‌هایی داریم که بر پایه دانش و برنامه درستی استوار نیست، بلکه تنها نوعی آزمون و خطاست که نتیجه آن را بر شانس و تصادف حمل می‌کنیم و ممکن است همین انتخاب‌ها سال‌های سال از عمرمان را ببلعد. ما آنقدر عمر خود را کم‌ارزش می‌شماریم که از انتخاب‌های اشتباه خود درس نمی‌گیریم و از آنها برنمی‌گردیم؛ بلکه آن را همچون بخشی از تقدیر و سرنوشت مقدر خود زندگی می‌کنیم. ما عامدانه تلاش می‌کنیم که زمان هرچه سریعتر بگذرد و پس از آن بر بی‌ثمر بودن دنیا افسوس می‌خوریم؛ به عبارتی همواره در کشاکش گذشته و آینده زندگی می‌کنیم بدون اینکه لحظه حالمان را دربیابیم. ما در محل کارمان منتظریم ساعت کار تمام شود، بدون اینکه از شغلمان به عنوان منبع درآمد و رزق و روزی، و حتی فرصتی برای تعامل و ارتباط با انسان‌ها و آموختن تجربیات و رشد فردی و اجتماعی خرسند باشیم و بهره‌ای ببریم.


ما حتی از بدو استخدام منتظر بازنشستگی هستیم. ما سر کلاس به جای مغتنم شمردن فرصت آموختن، برای پایان یافتن ساعت کلاس انتظار می‌کشیم. ما امروز را به امید فردا و زمستان‌ها را به انتظار بهار سپری می‌کنیم، بی آنکه از بهار هم لذتی ببریم. حتی کودکی ما در انتظار بزرگ شدن طی می‌شود. زندگی ما در خیلی موارد به مکتب "هرچه پیش آید خوش آید" پایبند و وفادار بوده و درست به همین دلیل گاهی تمام عمرمان را به شکل پنهان تلف نموده و از دست می‌دهیم. ما حتی نام‌های زیبا و فریبنده‌ای  بر غفلت خود از هدر رفتن زمان می‌گذاریم و آن را پشت کلماتی مثل امید، قناعت، راضی به رضای خدا بودن و... پنهان می‌کنیم تا از پاسخ به این پرسش که عمر خود را چگونه گذرانده‌ایم فرار کنیم.


ما حتی گاهی وقتمان را به صورت هدفمند هدر می‌دهیم. ما جوانان زیادی داریم که سال‌ها در دانشگاه وقت خود را سپری می‌کنند بدون اینکه به رشته خود علاقه داشته باشند و یا هدفشان اشتغال در آن رشته باشد. این جوانان چون برنامه دیگری برای زندگی خود ندارند، صرفاً برای گرفتن یک مدرک و شاید به امید باز شدن دری دیگر، وارد دانشگاه می‌شوند. ما پسرانی داریم که فقط برای به تاخیر انداختن سربازی وارد دانشگاه می‌شوند و دخترانی که برای اندکی آزادی و استقلال بیشتر و رهایی از محدودیت خانه و خانواده، چندین سال در دانشگاه وقت خود را می‌گذرانند.


اینگونه که به نظر می‌رسد، هدر دادن عمر برای ما به شکلی خطرناک، عادی شده است؛ عادی از آن جهت که از فرط تکرار، برایمان چیزی طبیعی به نظر می‌رسد، گویی بخشی از قاعده زندگی ما همین است.

< M >
پایگاه خبری آذر وطــــــن | یادداشت | اتلاف وقت در فرهنگ ما نهادینه شده است