
در سالهای اخیر زنان بسیاری به هر دلیلی تلاش کردهاند پوششی مغایر با آنچه گفتمان انقلابی ترجیح میدهد داشته باشند، به طوری که گفتمان انقلاب برای حفظ ماهیت خود ناچار شده است اندکی مرزهای خود را بازتر و شلتر کند تا همچنان بتواند تعداد افراد بیشتری را در خود جای دهد. اگر زمانی یک علامت کوچک روی لباس میتوانست برای پوشندهاش مجازات و برخوردی به همراه داشته باشد، امروزه دیگر دیدن خیلی از لباسها برای همان افرادی که زمانی سفت و سخت ترین مواضع را در مورد حجاب داشتند عادی شده است و به قول برخی افراد شرایط طوری است که به ماندن همان یک وجب روسری روی سر بسیاری از خانمها راضی و قانع شده اند، چرا که عدهای حتی طوری لباس می پوشند که به قول همان بزرگواران "نافشان" هم پیداست.
اینکه آیا این روند درست است یا خیر و یا اینکه آیا در روزگار چندپارگی هویتها آیا میتوان به یک پوشش معیار برای کل یک جامعه و در مقیاس یک کشور بزرگ قائل بود، سخنی است که نیاز به بحث جامعهشناختی دقیق دارد. و اما نحوه برخورد با پدیده بیحجابی و یا بدحجابی امری است که در طول دهههای متوالی محل مناقشه بوده است. بارها شنیدهایم که توصیه به ترویج ایجابی حجاب بر برخورد سلبی ارجحیت داشته و میتواند کارآمدتر باشد و در همین راستا اتفاقات بسیاری رخ داده، از جمله تشکیل کارگروه و بنیاد مد و لباس کشور. اما تجربه حدود بیست سال فعالیت این کارگروه نشان میدهد که نتوانسته است تاثیر چندانی روی ذائقه پوشش اکثریت جامعه بگذارد. گویی جامعه در یک مسیری و طبق جریانی پیش میرود که اقدامات ایجابی متولیان تروبج حجاب بر آن تاثیری نداشته است. حوادث و جریاناتی هم که در همین اواخر رخ داد سبب شد تا عدهای با سرعت و شدت بیشتری از گفتمان انقلابی و پوشش معیار آن فاصله گرفته و به شکلی رادیکال به قول معروف ناگهان زیر همه چیز بزنند. این شد که مجددا تب چاره اندیشی برای این مساله جدید بالا گرفت. اما با وجود اتفاقاتی که رخ داده بود و به مصداق ضرب المثل معروف "آب رفته را نمیتوان به جوی برگرداند" این بار نمیشد
در خصوص حجاب و ترویج آن راههای امتحان شده گذشته را مجددا آزمود. این بود که اتاق فکر برخی از دغدغهمندان حجاب به کار افتاده و مرکزی را به عنوان کلینیک ترک بیحجابی راهاندازی نمودند. خود این نام کافی است تا واکنش تعجب آمیز بسیاری را برانگیزد. از طرفی ماهیت مبهم این کلینیک میتواند پرسشهای بسیاری را در ذهن برانگیزد. آیا بیحجابی یک بیماری شبیه اعتیاد است؟ یا یک عادت مخرب که لازم است ترک شود؟ و افرادی که این کلینیک را تاسیس نموده اند چه نوع تخصصی دارند؟ مراجعان این کلینیک به اختیار خود به این مراکز مراجعه میکنند یا همچون "معتادان متجاهر" قرار است جمع آوری و به این کلینیک ارجاع داده شوند؟ خبری شدن تاسیس این کلینیک از همان ابتدا موجب شکل گرفتن نقدها و سوالاتی شد و حتی واکنش طنزآمیز عده زیادی از مخاطبان فضای مجازی را موجب شد.
بر اساس اخبار منتشره، ادعا شده بود که این کلینیک به درخواست خود افراد بیحجاب تاسیس شده است. اما این افراد بیحجاب چه کسانی بودهاند؟ چگونه به این تشخیص رسیدهاند که برای ترک بیحجابی نیاز به کلینیک دارند؟ و اصولا آیا میتوان با رویکرد بیمار انگارانه، یک تفکر را در جامعه پیاده نمود؟ آیا میتوان به هر قیمتی ولو به قیمت مورد تمسخر قرار گرفتن و دستمایه طنز شدن، حجاب را به جامعه قبولاند؟ افرادی که مجوز تاسیس چنین مراکزی را صادر میکنند چه هدف و توجیهی برای این کار دارند؟ آیا صرفا میخواهند دل طرفداران حجاب را خوش، و برایشان مایه تسکینی فراهم کنند یا واقعا به تاثیرگذاری چنین مراکزی باور دارند؟ در هر صورت واقعیت جامعه ما چه آن را بیماری ببینیم چه جرم و یا هر نام دیگری بر آن بگذاریم، چیزی نیست که بتوان حتی با کلینیکهای بیحجابی در آن تغییری حاصل کرد و برعکس حتی میتواند سبب تحریک همان گروه بی حجاب و شاید عده ای بیشتر به دهن کجی و عصیان در مقابل چنین طرحها و تفکرات پشت آن شود. درست به همین دلیل دولت نیز در خصوص موضوع گشت عفاف و حجاب سکوت اختیار کرده و آن را خارج از اولویتهای خود عنوان نموده است.به عبارتی در این زمینه قصد ندارد بی گدار به آب بزند و آزموده را بیازماید که به نظر میرسد رویکرد منطقی و مناسبی در وضعیت فعلی باشد. و در این میان خبر باز شدن کلینیک بیحجابی تنها طنزی تلخ است که اتفاقا بزرگترین ضربه را به خود طراحان این ایده میزند.

