نویسندهمهدی امیدبخش
کد یادداشت225
تاریخ انتشار۱۴۰۳/۸/۱۷, ۹:۳۰:۳۰
جستجو
در حال بارگیری
تراکتور روم
مرجع بحث های پیرامون تراکتور
یادداشت
مهدی امیدبخش
مهدی امیدبخش

بخش سوم از بررسی آمریکا و نظام بین الملل

آمریکا و نظام بین الملل پس از جنگ دوم جهانی(بخش سوم)

آمریکا و نظام بین الملل(بخش سوم)

دوره ریاست جمهوری کارتر

کارتر محور تبلیغات انتخاباتی خود را «اجرای سیاست حقوق بشر» در سطح جهان و منع فروش اسلحه به کشورهایی قرار داد که حقوق بشر در آنها رعایت نمی­شد. در واقع مبارزه انتخاباتی جیمی کارتر تنها به مسئله حقوق بشر که موضوع مبهم و کشداری است محدود نمی­شد بلکه او با شدت هرچه تمام­تر علیه فروش بی­ بند و بار اسلحه به کشورهای دیکتاتوری مخالفت می­کرد. کارتر و هواداران لیبرال از او می­خواستند از هر جهت با حکومت­های پیشین امریکا فرق داشته باشند و به شعار «یک ویتنام جدید نمی­خواهیم» شعار «یک پینوشه­ ی جدید نمی­خواهیم» را افزوده بودند. کارتر، دکترین واکنش نیرومند در برابر تهدیدهای محسوس نسبت به منابع حیاتی امریکا و مداخله نظامی مستقیم را مطرح کرد و دکترین نیکسون را منسوخ نمود. کارتر با استقرار نیروهای واکنش سریع و حضور نظامی مجدد در خلیج فارس به عملیات ایذایی پرداخت. سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی درایران باعث کم رنگ شدن موفقیت­های کارتر در زمینه های عادی سازی روابط با چین، توافق­های کمپ دیوید و مذاکرات سالت2 شد، به طوری که برژینسکی می­گوید: سرنگونی شاه برای کارتر فاجعه­ای سیاسی به شمار می­آمد. این رویداد ثمره­ها و منافع سیاسی رهبری مؤثر او در سازمان­دهی توافق­های کمپ دیوید را پایمال کرد، قدردانی همگانی از شجاعت او در عادی سازی روابط با چین را بی­رنگ کرد و به اعتبار تلاش­های او در مخالفت با اشغال افغانستان توسط شوروی آسیب رساند. وجهه او به عنوان رهبر جهانی در میانه نخستین دوره ریاست جمهوری اش خدشه دار شد. سرانجام سرنگونی شاه با ایجاد شرایطی که منجر به اشغال و گروگان­گیری اعضای سفارت امریکا شد، به شکست سیاسی کارتر کمک کرد. (نبوی،1397) دولت کارتر همانند کشتی طوفان­زده­ای بود که نهایتا در برابر امواج پرقدرت تحولات و بحران­های بین­ المللی زمین­گیر و آمریکا را در سیاست خارجی ناکام بزرگ ساخته بود، که نتیجتا به شکست انتخاباتی کارتر دربرابر رونالد ریگان، منجر شد.

ریگان

رویکرد ریگان به نظام بین­الملل یک رویکرد تهاجمی بود. او به قدرت بالا در نظام بین ­الملل باور داشت و برخلاف روسای پیشین خود معتقد بود که باید سیاست محکم و تهاجمی در قبال دشمان آمریکا اتخاذ شود. او همچنین عمده توجه خود را بر فروپاشی و اضمحلال شوروی نهاد. دولت ریگان برای مقابله با گسترش نفوذ ایدئولوژیک اتحاد جماهیر شوروی، دکترین کارتر مبنی بر حمایت از جنبش های ضد کمونیستی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین را ادامه داد و به آن وسعت بخشید. در این راستا دولت ریگان اعلام کرد که با نیروهای فعال مارکسیست در هر کجای جهان سوم که باشند مقابله خواهد کرد. ریگان همواره معتقد بود که صلح و امنیت برای کشورش تنها و تنها از طریق قدرت بیشتر میسر است. و لذا به سرمایه­ گذاری­ های کلان در طرح­های استراتژیک نظامی ادامه می­داد تا موقعیت خود را در مذاکره با شوروی از جایگاه مساوی به جایگاه برتر ارتقا بخشد. در این مسیر بین سال های 1981 تا 1986 بودجه پنتاگون از 171 میلیارد دلار در سال به 376 میلیارد دلار در سال افزایش یافت و این افزایش بودجه نظامی ایالات متحده در حالت صلح در تمام تاریخ بی­سابقه است. ریگان به این­ها اکتفا نکرد و در نهایت در سال 1983 طرح عظیم جنگ ستارگان را برای اولین بار در جریان مسابقه تسلیحاتی معرفی کرد؛ این طرح شامل شبکه به هم پیوسته­ای از ماهواره­های مسلح به موشک­های هسته­ای و لیزرهای قوی بود که همواره در مدار زمین در حال گردش بوده و به محض آغاز حمله هسته­ای به ایالات متحده و متحدینش، بطور خودکار با موشک­های رهگیر به سمت موشک­های مهاجم و با پرتاب موشک­های هسته­ای به کشور مهاجم وارد عمل می­ شدند. ریگان سعی داشت که از افکار عمومی برای فروپاشی شوروی استفاده کند. دیوار برلین در اروپا مخالفان بسیاری داشت لذا مسئله دیوار برلین دست­آویز دیگری برای دولت ریگان در مسیر مقابله با شوروی گردید. ریگان اهمیت تاریخی دیوار برلین را درک کرده بود و برچیده شدن آن را مقدمه خوبی برای فروپاشی شوروی می­دید لذا در 12 ژوئن سال 1987 در سخنرانی مشهور خود در برلین غربی و در مقابل دروازه اصلی دیوار برلین گفت: " آقای گورباچوف اگر بدنبال صلح هستی، اگر برای شوروی و اروپای شرقی ثروت و رفاه می­خواهی و اگر به دنبال آزادی هستی به مقابل این دروازه بیا، این دروازه را بازکن، آقای گورباچوف این دیوار را جمع کن." دو سال بعد دیوار مذکور برچیده شد و آلمان مجدداً متحد گردید.

نظم نوین جهانی؛

در بررسی سیاست خارجی ایالات متحده از دهه 1990 بی­شک مهم­ترین موضوع مسئله شکل­گیری نظم نوین جهانی می­باشد. نظم نوین جهانی که از دوران بوش پدر مطرح گردید چرخه­ی سیاست خارجی و راهبرد نظامی ایالات ­متحده را در عصر جدید مشخص نمود و تغییرات آتی را روشن ساخت. محور سیاست­های آمریکا در دوران قبل از به قدرت رسیدن جورج بوش (پدر) با توجه به رقابت تنگاتنگ با نظام ارزشی متعارض با آمریکا بر این اساس بود که از ایجاد فضای بحرانی و تشنج جلوگیری گردد تا فرصتی برای رقیب ایجاد نگردد. بعد از پایان دوران رقابت ارزشی در صحنه جهانی، دوران کلینتون تماماً در این جهت سپری گردید که ساختارهای  تصمیم­گیری و نگاه ارزشی حاکم بر آمریکا خود را با شرایط جدید ژئواستراتژیک تطبیق دهد. اهداف می­بایستی بازبینی گردند، خط­مشی­ها ضرورت ارزیابی مجدد را در سایه تحولات تاریخی طلب می­کردند، معیارهای شکل دهنده ماهیت­ها و روش­ها ضرورتاً نیازمند بازنگری گردیدند و از همه مهتر این که فضای داخلی نیازمند الگوهای توجیهی و تلقیات ارزشی متناسب بود. نیمه دوم حکومت جورج هربرت واکر بوش همراه با دوران بیل کلینتون که یک دهه را در برگرفت را باید دوران انتقالی در سیاست خارجی آمریکا محسوب کرد. راهبرد نظم نوین جهانی، متضمن رویکردی نومحافظه­کارانه در خصوص استمرار تفوق ایالات ­متحده بر مناطق مختلف جهان بوده و سرشت این نظم بر ارائه­ی تصویری جهان شمول از خود و مورد اتفاق برای همه کشورها و دولت­ها با کارویژه سکولار- لیبرال استوار است. در این دیدگاه توجه به نیروهای رقیب اهمیت فزاینده­ای می­یابد چنان ­که، ولفوویتز در سال 1992 اضهار داشت که «هدف سیاست خارجی باید ممانعت از ایجاد هرگونه نیروی متخاصم در مناطق اشغال شده باشد که منابع آن­جا ممکن است با کنترل شدید در ایجاد قدرت جهانی مکفی باشد.»

 


< M >