
آمریکا و نظام بین الملل(بخش سوم)
دوره ریاست جمهوری کارتر
کارتر محور تبلیغات انتخاباتی خود را «اجرای سیاست حقوق بشر» در سطح جهان و منع فروش اسلحه به کشورهایی قرار داد که حقوق بشر در آنها رعایت نمیشد. در واقع مبارزه انتخاباتی جیمی کارتر تنها به مسئله حقوق بشر که موضوع مبهم و کشداری است محدود نمیشد بلکه او با شدت هرچه تمامتر علیه فروش بی بند و بار اسلحه به کشورهای دیکتاتوری مخالفت میکرد. کارتر و هواداران لیبرال از او میخواستند از هر جهت با حکومتهای پیشین امریکا فرق داشته باشند و به شعار «یک ویتنام جدید نمیخواهیم» شعار «یک پینوشه ی جدید نمیخواهیم» را افزوده بودند. کارتر، دکترین واکنش نیرومند در برابر تهدیدهای محسوس نسبت به منابع حیاتی امریکا و مداخله نظامی مستقیم را مطرح کرد و دکترین نیکسون را منسوخ نمود. کارتر با استقرار نیروهای واکنش سریع و حضور نظامی مجدد در خلیج فارس به عملیات ایذایی پرداخت. سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی درایران باعث کم رنگ شدن موفقیتهای کارتر در زمینه های عادی سازی روابط با چین، توافقهای کمپ دیوید و مذاکرات سالت2 شد، به طوری که برژینسکی میگوید: سرنگونی شاه برای کارتر فاجعهای سیاسی به شمار میآمد. این رویداد ثمرهها و منافع سیاسی رهبری مؤثر او در سازماندهی توافقهای کمپ دیوید را پایمال کرد، قدردانی همگانی از شجاعت او در عادی سازی روابط با چین را بیرنگ کرد و به اعتبار تلاشهای او در مخالفت با اشغال افغانستان توسط شوروی آسیب رساند. وجهه او به عنوان رهبر جهانی در میانه نخستین دوره ریاست جمهوری اش خدشه دار شد. سرانجام سرنگونی شاه با ایجاد شرایطی که منجر به اشغال و گروگانگیری اعضای سفارت امریکا شد، به شکست سیاسی کارتر کمک کرد. (نبوی،1397) دولت کارتر همانند کشتی طوفانزدهای بود که نهایتا در برابر امواج پرقدرت تحولات و بحرانهای بین المللی زمینگیر و آمریکا را در سیاست خارجی ناکام بزرگ ساخته بود، که نتیجتا به شکست انتخاباتی کارتر دربرابر رونالد ریگان، منجر شد.
ریگان
رویکرد ریگان به نظام بینالملل یک رویکرد تهاجمی بود. او به قدرت بالا در نظام بین الملل باور داشت و برخلاف روسای پیشین خود معتقد بود که باید سیاست محکم و تهاجمی در قبال دشمان آمریکا اتخاذ شود. او همچنین عمده توجه خود را بر فروپاشی و اضمحلال شوروی نهاد. دولت ریگان برای مقابله با گسترش نفوذ ایدئولوژیک اتحاد جماهیر شوروی، دکترین کارتر مبنی بر حمایت از جنبش های ضد کمونیستی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین را ادامه داد و به آن وسعت بخشید. در این راستا دولت ریگان اعلام کرد که با نیروهای فعال مارکسیست در هر کجای جهان سوم که باشند مقابله خواهد کرد. ریگان همواره معتقد بود که صلح و امنیت برای کشورش تنها و تنها از طریق قدرت بیشتر میسر است. و لذا به سرمایه گذاری های کلان در طرحهای استراتژیک نظامی ادامه میداد تا موقعیت خود را در مذاکره با شوروی از جایگاه مساوی به جایگاه برتر ارتقا بخشد. در این مسیر بین سال های 1981 تا 1986 بودجه پنتاگون از 171 میلیارد دلار در سال به 376 میلیارد دلار در سال افزایش یافت و این افزایش بودجه نظامی ایالات متحده در حالت صلح در تمام تاریخ بیسابقه است. ریگان به اینها اکتفا نکرد و در نهایت در سال 1983 طرح عظیم جنگ ستارگان را برای اولین بار در جریان مسابقه تسلیحاتی معرفی کرد؛ این طرح شامل شبکه به هم پیوستهای از ماهوارههای مسلح به موشکهای هستهای و لیزرهای قوی بود که همواره در مدار زمین در حال گردش بوده و به محض آغاز حمله هستهای به ایالات متحده و متحدینش، بطور خودکار با موشکهای رهگیر به سمت موشکهای مهاجم و با پرتاب موشکهای هستهای به کشور مهاجم وارد عمل می شدند. ریگان سعی داشت که از افکار عمومی برای فروپاشی شوروی استفاده کند. دیوار برلین در اروپا مخالفان بسیاری داشت لذا مسئله دیوار برلین دستآویز دیگری برای دولت ریگان در مسیر مقابله با شوروی گردید. ریگان اهمیت تاریخی دیوار برلین را درک کرده بود و برچیده شدن آن را مقدمه خوبی برای فروپاشی شوروی میدید لذا در 12 ژوئن سال 1987 در سخنرانی مشهور خود در برلین غربی و در مقابل دروازه اصلی دیوار برلین گفت: " آقای گورباچوف اگر بدنبال صلح هستی، اگر برای شوروی و اروپای شرقی ثروت و رفاه میخواهی و اگر به دنبال آزادی هستی به مقابل این دروازه بیا، این دروازه را بازکن، آقای گورباچوف این دیوار را جمع کن." دو سال بعد دیوار مذکور برچیده شد و آلمان مجدداً متحد گردید.
نظم نوین جهانی؛
در بررسی سیاست خارجی ایالات متحده از دهه 1990 بیشک مهمترین موضوع مسئله شکلگیری نظم نوین جهانی میباشد. نظم نوین جهانی که از دوران بوش پدر مطرح گردید چرخهی سیاست خارجی و راهبرد نظامی ایالات متحده را در عصر جدید مشخص نمود و تغییرات آتی را روشن ساخت. محور سیاستهای آمریکا در دوران قبل از به قدرت رسیدن جورج بوش (پدر) با توجه به رقابت تنگاتنگ با نظام ارزشی متعارض با آمریکا بر این اساس بود که از ایجاد فضای بحرانی و تشنج جلوگیری گردد تا فرصتی برای رقیب ایجاد نگردد. بعد از پایان دوران رقابت ارزشی در صحنه جهانی، دوران کلینتون تماماً در این جهت سپری گردید که ساختارهای تصمیمگیری و نگاه ارزشی حاکم بر آمریکا خود را با شرایط جدید ژئواستراتژیک تطبیق دهد. اهداف میبایستی بازبینی گردند، خطمشیها ضرورت ارزیابی مجدد را در سایه تحولات تاریخی طلب میکردند، معیارهای شکل دهنده ماهیتها و روشها ضرورتاً نیازمند بازنگری گردیدند و از همه مهتر این که فضای داخلی نیازمند الگوهای توجیهی و تلقیات ارزشی متناسب بود. نیمه دوم حکومت جورج هربرت واکر بوش همراه با دوران بیل کلینتون که یک دهه را در برگرفت را باید دوران انتقالی در سیاست خارجی آمریکا محسوب کرد. راهبرد نظم نوین جهانی، متضمن رویکردی نومحافظهکارانه در خصوص استمرار تفوق ایالات متحده بر مناطق مختلف جهان بوده و سرشت این نظم بر ارائهی تصویری جهان شمول از خود و مورد اتفاق برای همه کشورها و دولتها با کارویژه سکولار- لیبرال استوار است. در این دیدگاه توجه به نیروهای رقیب اهمیت فزایندهای مییابد چنان که، ولفوویتز در سال 1992 اضهار داشت که «هدف سیاست خارجی باید ممانعت از ایجاد هرگونه نیروی متخاصم در مناطق اشغال شده باشد که منابع آنجا ممکن است با کنترل شدید در ایجاد قدرت جهانی مکفی باشد.»

