

چند ماه است تبلیغات گسترده برای این کنگره به راه افتاده؛ محورهای پرطمطراقی اعلام شد، از «جهانبینی عرفانی شهریار» تا «شهریار و زبان مادری» و حتی «آسیبشناسی مطالعات شهریارپژوهی». اما آیا پژوهشهای جدی در این زمینهها وجود داشت یا صرفاً عنوانهای جذابی بودند که روی کاغذ خوش مینمودند؟ وقتی بخش تهران حذف شد، بخش «بینالمللی» این کنگره هم عملاً به یک نشست استانی در تبریز تقلیل پیدا کرد. کنگره مصوبه ۱۰ میلیارد تومانی داشت، اما هنوز تخصیص پیدا نکرده بود. نتیجه چه شد؟ لغو دیرهنگام، کاهش گستردگی برنامه و تبدیل «بینالمللی» به محفل محدود. این همان بینظمی و بیبرنامگی است که هر بار در مراسم مشابه شاهدش هستیم. تصمیمها دقیقه نودی گرفته میشوند، اطلاعرسانی دیر صورت میگیرد و در نهایت هیچ دستاوردی جز یک گزارش خبری برای مسئولان باقی نمیماند. شهریار شاعری مردمی بود، اما سهم مردم از این کنگره چه بود؟ آیا در زادگاه او، در مقبرهالشعرا، یا در میان نسل جوان برنامههای مردمی برگزار شد؟ یا باز همهچیز به چند مقاله و سخنرانی محدود شد که نهایتاً در کتابچهای خاک خواهد خورد؟ بنای مقبرهالشعرا هنوز نیمهتمام است، اما هزینههای کلان صرف برگزاری همایشهایی میشود که حتی توان جذب پژوهشگر و استاد بینالمللی ندارند. وقتی از پیش معلوم است مقالات علمی محدودند، وقتی اساتید انگشتشماری در تبریز گرد هم میآیند تا جملاتی تکراری درباره شهریار بگویند، نتیجه چیزی جز یک همایش نمایشی نیست. شهریار نیاز به «بزرگداشت اداری» ندارد؛ او نیازمند برنامهای است که میراث ادبیاش را به نسل جدید معرفی کند و جایگاه بینالمللی او را تثبیت نماید. کنگره شهریار میتوانست فرصتی باشد برای معرفی دوباره این شاعر بزرگ در سطح ملی و جهانی. اما آنچه دیدیم چیزی نبود جز بینظمی، لغو ناگهانی و تقلیل یک ظرفیت فرهنگی به مراسمی تشریفاتی. اگر قرار است هر سال چنین اتفاقی بیفتد، بهتر است مسئولان به جای خرجکردن بودجه برای نمایش، ابتدا مقبرهالشعرا را تکمیل کنند و سپس به فکر «کنگره بینالمللی» باشند. در غیر این صورت، هر چه بیشتر برگزار شود، شأن شهریار و ادبیات معاصر بیشتر در معرض کوچک شدن قرار خواهد گرفت.

