

در سال ۱۸۸۱، در محلهی «هورخور» از منطقه آکسارای استانبول، نظمی ضیا گوران چشم به جهان گشود. خانوادهاش که ریشه در دودمان مذهبی مولا گورانی، استاد سلطان محمد فاتح داشت، او را در فضایی مذهبی و آکادمیک پرورش دادند. پس از تحصیل در مدارس و مؤسسات معتبر مانند «وفا اعدادیه» و «مکتب ملوکیه»، عشق او به نقاشی بر هر مسیر دیگری غلبه کرد.
در سال ۱۹۰۲، با وجود مخالفتهای خانوادگی، وارد «مدرسهی صنایع نفیسه» (Sanayi-i Nefise Mektebi) شد؛ جایی که زیر نظر اساتیدی چون والری، وارنیه و اُسگان افندی آموزش دید. اما سبک سختگیرانه و کلاسیک اساتید با روح آزاد و طبیعتگرای گوران در تضاد بود. تأخیر در فارغالتحصیلی، ناشی از عدم پذیرش آثارش توسط عثمان حمدیبیگ، نشانهای از همین چالشها بود.
پس از اتمام تحصیل، نظمی ضیا با هزینه شخصی به پاریس رفت و در آکادمی ژولیان و آتلیهی کورمون، به تحصیل و خلق آثار هنری پرداخت. دوران حضور در فرانسه، برای او فرصتی طلایی بود تا با جریانهای نوین هنر اروپایی آشنا شود. او روزها را در فضای باز پاریس به نقاشی از مناظر میپرداخت و شبها در موزه لوور، به بازآفرینی آثار کلاسیک. از جمله مهمترین آثار آن دوران، کپی اثر «سر دموکریتوس» از آنتوان کوپل بود که حاصل دو ماه کار مداوم در موزه لوور بود.
نظمی ضیا در سال ۱۹۱۱ با یک نقاش فرانسوی به نام مارسل شوالیه ازدواج کرد و در همان سالها، سفرهایی به آلمان و اتریش نیز داشت. بازگشت او به وطن در سال ۱۹۱۴ با تغییراتی جدی در زندگیاش همراه شد. او در جایگاههای مهمی چون ریاست مدرسه معلمان ازمیر و بازرس آموزش استانبول خدمت کرد. در دوران اشغال و جنگ، برای گذران زندگی حتی به فعالیتهایی مانند مرغداری و کفاشی روی آورد.
با اینحال، هنر هیچگاه از زندگیاش جدا نشد. در سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۲1 و سپس مجدداً در میانهی دهه ۱۹۲۰، ریاست مدرسه صنایع نفیسه را بر عهده گرفت و نقش مؤثری در تربیت نسل جدیدی از هنرمندان ایفا کرد. همچنین بهعنوان عضو فعال انجمن نقاشان عثمانی (بعدها انجمن هنرهای زیبا)، در نمایشگاههای گالاتاسرای و دیگر رویدادهای هنری حضور یافت.
نظمی ضیا گوران، گرچه در نظام آموزشی، مسئولیتی رسمی داشت، اما همواره ترجیح میداد زمان خود را در فضای باز، با قلممو و رنگ سپری کند. شیوهی کارش مبتنی بر نور طبیعی، رنگهای تند و هماهنگی دمایی میان رنگهای گرم و سرد بود. بهویژه در نقاشیهایی از بوستانها و خانههای حومهی استانبول، مانند لنگه بستانی، خانههای روستایی با بامهای قرمز، مسجد نصرتیه در توپخانه و مناظر میدان تقسیم، این سبک به اوج خود میرسد.
نقاشیهای او بهویژه در استفاده از طیفهای متنوع سبز و بازیهای نوری آبیرنگ، حس زندگی، جریان و تازگی را منتقل میکنند. او موفق شد میان قواعد آکادمیک و آزادی بصری، تعادلی بیافریند که هنوز هم در آثارش حس میشود.
در سال ۱۹۳۷، و در حالیکه با شور و شوق فراوان مشغول آمادهسازی بزرگترین نمایشگاه زندگیاش در مدرسهی صنایع نفیسه بود، دچار حملهی قلبی شد و در ۱۱ سپتامبر همان سال، چشم از جهان فروبست. نمایشگاهی که به عمر او پایان داد، در عوض کارنامهای درخشان از ۳۵ سال تلاش هنریاش را برای همیشه جاودانه کرد.
آثار نظمی ضیا گوران، امروز نه تنها در موزههایی چون موزه هنرهای تجسمی آنکارا بلکه در تاریخ هنر ترکیه نیز جایگاهی ویژه دارند؛ یادآور روزگاری که نقاشی نه فقط بازنمایی واقعیت، بلکه راهی برای زیستن در دل طبیعت، نور، و رنگ بود.

