بیمه هنرمندان در ایران، در ظاهر سیاستی حمایتی برای اقشار فرهنگی و هنری است؛ اما در عمل به یکی از پرچالشترین عرصههای رفاهی بدل شده است. هدف اولیه این طرح، پشتیبانی از کسانی بود که سالها عمر و انرژی خود را در حوزه فرهنگ و هنر صرف کردهاند، بیآنکه درآمد ثابت یا پشتوانه مالی مطمئن داشته باشند. با این حال، سازوکارهای اجرایی آن به گونهای طراحی شده که عملاً زمینه را برای رانت، تبعیض و بیعدالتی فراهم کرده است.
یکی از مشکلات بنیادین این طرح، اتکای بیش از حد به معیارهای فرمالیستی و کمّی است. یعنی داشتن تعدادی کتاب، نمایشگاه یا اثر ثبتشده بهعنوان ملاک اصلی تشخیص هنرمند بودن و دریافت کارت هنر در نظر گرفته میشود. نتیجه این نگاه سطحی، باز شدن راه برای کسانی است که به جای فعالیت جدی هنری، صرفاً با هزینه شخصی یا ارتباطات، رزومهای صوری میسازند. چاپ کتابهای کمکیفیت در تیراژ محدود یا برگزاری نمایشگاههای خصوصیِ صرفاً برای پر کردن پرونده، نمونهای از این آسیبهاست. در چنین شرایطی، افراد متمکن میتوانند با سهولت بیشتری امتیاز بیمه هنرمندان را کسب کنند، در حالی که بسیاری از هنرمندان واقعی به دلیل ناتوانی در تأمین هزینههای چاپ و نشر یا نداشتن مدارک رسمی، از این حق محروم میشوند.
از سوی دیگر، فقدان شفافیت در فرایند صدور کارت هنر و معرفی افراد تحت پوشش بیمه، زمینهساز بیاعتمادی عمومی شده است. وقتی جامعه هنری نمیداند چه کسانی بر اساس چه معیارهایی وارد این چرخه حمایتی شدهاند، شائبه رانت و تبعیض تشدید میشود.
برای اصلاح این وضعیت، لازم است چند اقدام اساسی در دستور کار قرار گیرد: نخست آنکه معیارهای کیفی و اصالت آثار هنری جایگزین صرف کمیت شود. دوم، انجمنها و صنوف هنری واقعی باید در ارزیابی و تأیید هنرمندان نقش پررنگتری داشته باشند؛ چرا که تنها اهل فن قادرند میان فعالیت جدی و تولیدات صرفاً رزومهساز تمایز قائل شوند. سوم، فرایند اعطای کارت هنر و بیمه باید کاملاً شفاف باشد و اطلاعات مربوط به دریافتکنندگان این خدمات در دسترس عموم قرار گیرد. و نهایتاً، باید برای هنرمندانی که فعالیت مستمر دارند اما امکان چاپ آثار یا ارائه مستندات رسمی ندارند، سازوکارهای حمایتی جداگانه طراحی شود.
بیمه هنرمندان اگر بهدرستی اجرا شود، میتواند یکی از مهمترین پشتوانههای فرهنگی کشور باشد و هنرمندان را از دغدغههای معیشتی برهاند. اما اگر همچنان به شکل کنونی و با ضعفهای جدی ادامه یابد، نه تنها کارکرد حمایتی خود را از دست خواهد داد، بلکه به ابزاری برای بازتولید تبعیض و رانتی دیگر در جامعه هنری بدل خواهد شد.