

در ادبیات مدیریت، پدیدهای بهنام هزینههای پنهان سوءمدیریت وجود دارد که در بسیاری از نظامهای اجرایی نادیده گرفته میشود. در جوامعی مانند کشورهای در حال توسعه، اگر مدیری مرتکب تخلفات آشکاری چون رشوهخواری، اختلاس یا سوءاستفاده شخصی شود، دستکم در چارچوبهای رسمی، امکان پیگیری و برخورد با او وجود دارد. اما آنچه کمتر مورد توجه و بازخواست قرار میگیرد، سوءتدبیر، تصمیمات اشتباه، تعلل در اقدام، ناآگاهی و نداشتن شایستگی مدیریتی است؛ مسائلی که ممکن است خساراتی بهمراتب سنگینتر از فساد مالی به سازمان وارد کنند.
در واقع، در بسیاری از سازمانها، مدیران ناکارآمد بدون اینکه مرتکب تخلف آشکار شوند، منابع را میسوزانند، فرصتها را از بین میبرند و آینده سازمان را به خطر میاندازند. با این حال، بهدلیل نبود نظام ارزیابی عملکرد دقیق و پاسخگویی حرفهای، این نوع از خسارتها نه شناسایی میشود، نه بازتاب مییابد، و نه با آن برخورد میشود.
ضرورت دارد در نظام حکمرانی و مدیریت سازمانی، سازوکاری برای شناسایی و پاسخخواهی از هزینههای سوءمدیریت تعریف شود؛ چرا که در بلندمدت، همین بیکفایتیهاست که ساختارها را فرسوده، نیروی انسانی را بیانگیزه و اعتماد عمومی را تضعیف میکند.

