جوکر، با کارگردانی احسان علیخانی، الگوبرداری از یک رئالیتیشوی ژاپنی است، اما روایت ایرانیاش، نه درباره خنده، که درباره تابوشکنی است. تماسها، شوخیهای زن و شوهر روی آنتن، پوششهای رنگیتر، و بازی با خط قرمزهای محوشده، چیزی فراتر از سرگرمیست. اینها نه خروج از قاعده، که ورود به قاعدهای تازهاند؛ قاعدهای با مهر تأیید.
صداتو، ساخته حامد جوادزاده، ویترین دیگری از همین مسیر است؛ سازی که پیشتر در رسانه رسمی دیده نمیشد، حالا زیر نور قرار گرفته. ترانههایی که زمانی لسآنجلسی شمرده میشدند، حالا بیواهمه بازخوانی میشوند. و این بار هم، نه از سر تغییر که با چراغ سبز.
ما در حال تماشای فصل تازهای از تغییرات مهندسیشده هستیم؛ فصل پلتفرمها. جایی که چهرهها هماناند، ولی لحن عوض شده. فرم تازه است، اما فیلتر آشناست. قدرت، دست به بازآرایی زده، نه از سر شجاعت، که برای ماندن. صداوسیما، با تغییر چهره، همچنان داور همان زمین مانده است.
این روزها، رسانه دارد تمرین میکند که متفاوت باشد، بیآنکه متفاوت فکر کند. خندهها واقعیاند، اما خنداندن طراحیشده است. سازها واقعیاند، اما قطعهها انتخابشدهاند. این آزادی، یک میدان بازی نیست؛ یک فضاییاست با چارچوب مشخص.
ما با شکافهایی تازه مواجهایم. نه بهقصد تغییر، که برای انطباق. انگار قرار است مخاطب، مخصوصاً نسل جوان، کمی بیشتر نفس بکشد، بیآنکه مسیرش را خودش انتخاب کند.
تابوهایی که آرامآرام برداشته میشوند، نه چون زمانش رسیده، بلکه چون لازم دیده شده. این گذار، نه بهسوی حقیقت، که بهسوی مدیریت است؛ مدیریت ذائقه. برنامههایی که روی مرز راه میروند، اما هرگز از مرز عبور نمیکنند. چون قرار نیست عبور کنند؛ قرار است نزدیک بمانند. خیلی نزدیک.
و این است راز ماجرا: ما با تغییر مواجه نیستیم، با معامله طرفایم. تلاشی برای ماندن، با چاشنی خنده و رنگ. صحنه، صحنهی سرگرمیست، اما پشتصحنه، دفتر طراحی است و این تابوشکنیها، نشانهی قدرت نیستند؛ نشانهی اضطرارند. هر چند ما به این نشانهها خوشبین هستیم. فضا عوض خواهد شد.