این روزها صدای گوشخراش موتورهای برق به شلوغی فرساینده شهر اضافه شده و کمکم دارد به بخشی از صداهای عادی روزمره در خیابانها تبدیل میشود. اما آیا واقعاً این “عادت” به معنای پذیرش یک فاجعه تدریجی نیست؟
قطع شدن روزانه برق که به دلیل ناترازی برق رخ میدهد، در هر موقعیت و جایی به فراخور وضعیت، پیامدهایی دارد و از آنجایی که بازار نمیتواند کسب و کار خود را تعطیل کند، ناچار مغازهداران به استفاده از موتور برق روی میآورند. اما قضیه آنجا اهمیت پیدا میکند که قدم به قدم مسیرهایی که قطع برق اتفاق افتاده، موتورهای برق ردیف میشوند و مجموع صدایی که تولید میکنند نه تنها گوش، بلکه روح و روان هر عابری را آزار میدهد. چند روز پیش خبری از گازگرفتگی تعدادی بر اثر روشن کردن موتور برق در یکی از شهرستانها پخش شد. شاید بتوانیم اینها را حوادثی موردی به شمار آوریم، اما فرسایش روح و روان در اثر آلودگی صوتی، تحمیل هزینه گزاف خرید موتور برق، تهیه و نگهداری بنزین و سوخت برای مصرف موتور که خود خطراتی احتمالی در پی دارد، همه و همه عواملی هستند که دست به دست هم داده و مشکل ناترازی را به چیزی فراتر از قطع ساده و دو ساعته گسترش میدهند.
در اثر هر کمبود و نقصانی، تعدادی نیاز دیگر سربرمیآورند و مردم را ناچار از خرید وسایل و ابزار و لوازمی میکنند که در حالت معمولی کسی به آنها نیازی ندارد و یا استفاده از آنها سالهاست منسوخ شده است. نیاز به تهیه دبه و ظرف برای ذخیره آب در مواقع قطع برق -که خود به قطع آب در برخی ساختمانها میانجامد-، تهیه شمع برای مواقع تاریکی، و تهیه موتور برق توسط مغازهداران از همین دست نیازهایی است که به تازگی برای مردم پررنگ شده و هزینهای جدید را به سبد مصرفی آنان میافزاید. در واقع این دومینویی است که یک سر آن ناترازی انرژی و سر دیگرش ناپیداست و معلوم نیست تا کجا ادامه خواهد یافت.
اما داستان موتور برق به دلیل ایجاد آلودگی شدید صوتی، مصرف سوخت و ایجاد آلودگی هوا و گرمای بیشتر را باید بیشتر جدی گرفت. اینکه شهر در ساعاتی از روز دیگر قابل تحمل نیست و کسی نیز بابت بار روانی حاصل از آن مسئولیتی نمیپذیرد. این وضعیت نه تنها کیفیت زندگی شهروندان را به شدت تحت تاثیر قرار داده، بلکه تبعات اقتصادی و اجتماعی گستردهتری نیز دارد. کاهش بهرهوری کسب و کارها، افزایش هزینههای بهداشت و درمان ناشی از آلودگی هوا و صوتی، و ایجاد نارضایتی عمومی، تنها بخشی از این پیامدها هستند.
علاوه بر موارد ذکر شده، باید به این نکته نیز توجه داشت که استفاده گسترده از موتورهای برق، مصرف سوختهای فسیلی را افزایش داده و در نتیجه، انتشار گازهای گلخانهای و تشدید تغییرات اقلیمی را به دنبال دارد. این در حالی است که شهر تبریز به عنوان یکی از شهرهای آلوده ایران، نیازمند توجه ویژه به مسائل زیستمحیطی است.
در پایان، باید یادآور شد که نادیده گرفتن این بحران خاموش، میتواند تبعات جبرانناپذیری را برای شهر تبریز و شهروندان آن به همراه داشته باشد. لذا، انتظار میرود که مسئولان و متولیان امر، با درک صحیح از ابعاد این مشکل، هرچه سریعتر نسبت به اتخاذ تدابیر لازم اقدام نمایند.